سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته بر باد


ساعت 1:52 عصر دوشنبه 86/12/20

 

همین جا، نزدیک به همین میلِ همیشه‌ی رفتن  

انگار که بادبادکی از یاد رفته بر خارِ خوشباور
  چشم به راهِ کودکانِ دبستانیِ دور
  هی بی‌قراریِ غروب را تحمل می‌کند،
ا ما کمی دورتر از باد
 عده‌ای آشنا
 مشغولِ چراغانی کوچه تا انتهای آینه‌اند، 

انگار شبِ دیدارِ باران و بوسه نزدیک است.


  تو هی زلال‌تر از باران،
  نازک‌تر از نسیم،
 دلِ بی‌قرارِ من

 رو به آن نیمکتِ رنگ و رو رفته
 نزدیک بوته‌ی بابونه ... همان کنارِ ایستگاهِ پنج‌شنبه،
 همانجا، نزدیک به همان میلِ همیشه‌ی رفتن!
 اگر می‌آمدی، می‌دانستی
 چرا همیشه، رفتن به سوی حریمِ علاقه آسان و
 باز آمدن از تصرفِ بوسه دشوار است!
 راستی مگر نشانیِ ما همان کوچه‌ی پیچک‌پوشِ دریا نبود؟
 پس من اینجا چه می‌کنم؟
 از این چند چراغِ شکسته چه می‌خواهم؟
 اینجا هیچ‌کدام از این همه پنجره‌ی پلک‌بسته‌ی غمگین هم نمی‌داند
 کدام ستاره در خوابِ ما گریان است.


 من البته آن شب آمدم
 آمدم حتی تا همان کاشیِ لَبْ‌لعابیِ آبی
 تا همان کاشیِ شبْ شکسته‌ی هفتم،
 اما جز فال روشنی از رازِ حافظ و
 عَطرِ غریبی از گیسوی خیسِ تو با من نبود.
 آمدم، در زدم، بوی دیوار و دلْ‌دلِ آبی دریا می‌آمد،
 نبودی و هیچ همسایه‌ای انگار تُرا نمی‌شناخت،
 دیگر از آن همه کاشی
 از آن همه کلمه، کبوتر و ارغوان انگار
 هیچ نشانه‌ی روشنی نبود،
 کسی از کوچه نمی‌گذشت
 تنها مادری از آوازِ گریه‌های پنهانی
 از همان بالای هشتیِ کوچه می‌آمد،
 نه شتابی در پیش و
 نه زنبیلی در دَست
 فقط انگار زیر لب چیزی می‌گفت.
 خاموش و خسته
 صبور و بی‌پاسخ از کنار نادیده‌ام گذشت.


 آه اگر بمیرم این لحظه
 چه کبوترانی که دیگر از بالای آسمان
 به بامِ حَرَم باز نخواهند گشت!


 عزیزم!

 میان ما مگر چند رودِ گِل‌آلودِ پُر گریه می‌گذرد
 که از این دامنه تا آن دامنه که تویی
 هیچ پُلی از خوابِ پروانه نمی‌بینم

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:21 عصر چهارشنبه 86/12/15

  پروانه هی پروانه
  من از وزیدن این لحظه ها
 هرگز هیچ امیدی به آمدن آن روز روشن نداشته ام
 تو هم از تنگ این غروب تشنه بترس
 خیلی وقت است
 بادها از غارت سحرگاه شبنم فروش
 به خاموشی خارزار شهریوری رسیده اند
 این آخرین وصیت من است
 دیگر وزیدن ولگرد این لحظه ها
 هیچ عطری از شفای بنفشه نخواهد آورد
 راهی نیست
 تا حنابندان دوباره ی اردیبهشت و علف
 باید به قول همین بوته ی راه نشین قناعت کنی
 ورنه بادها
 ترا به نانوشته ترین دفتر نامه ها خواهند فروخت


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:15 عصر یکشنبه 86/12/12

 غنیمت است این دور هم نشستن و
 یک پیاله کنار پیاله‌ای دیگر ...!

 همین که یادمان نمی‌رود هنوز
 می‌شود از بعضی گریه‌های نابهنگام گذشت
 و رفت
 و هر چه داری ببَری برای باران و
 طَبَقی ترانه و ریحان بیاوری،
 خودش خیلی است!
 خیلی خوب است دانستنِ قدرِ همین چند دقیقه‌ی دور،
 که روز نباشد، بود و نبود نباشد
 چند و چرایِ این وُ
 حرف و حدیثِ آن وُ
 چه می‌دانم ... اصلا سکوت، سادگی، سلام!

 تو بگو
 واقعا چه کسی راست می‌گوید؟
 برویم سَرِِ پیاله‌ی اول!
 عاقبتِ همه‌ی میهمانانِ ناخوانده همین است
 که نان از سفره‌ی ستاره می‌خورند و
 مرثیه از شبِ‌ ناماندگارِ گریه می‌گویند!

 گفتن ندارد این بدیهه‌ی بی‌درنگ،
 که چقدر از دیدنِ شما و
 خلوتِ این آسمانِ برهنه ... بارانی‌ام،
 باقیِ بیم و امیدِ آینه، بی‌خیالِ سنگ!



¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 6:28 عصر شنبه 86/12/11

 

می‌دانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد
حالا همه می‌دانند که همه‌ی ما یک‌طوری غریب
یک طوری ساده و دور
وابسته‌ی دیرسالِ بوسه و لبخند و علاقه‌ایم.


آن روز
همان روز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما
هنوز خوابِ عصر جمعه را می‌دید.
ما از اولِ کتاب و کبوتر
تا ترانه‌ی دلنشین پریا
باران و دریا را دوست می‌داشتیم.


دیگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پیاله‌ی آب نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از ماه، ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ایوانِ آذرماه نخواهم گرفت
دیگر نه خوابِ گریه تا سحر،
نه ترسِ گمشدن از نشانیِ ماه،
دیگر نه بُن‌بستِ باد و
نه بلندای دیوارِ بی‌سوال ...!
من، همین منِ ساده ... باور کن
برای یکبار برخاستن
هزار‌هزار بار فروافتاده‌ام.


دیگر می‌دانم
نشانی‌ها همه دُرُست!
کوچه همان کوچه‌ی قدیمی و
کاشی همان کاشیِ شبْ شکسته‌ی هفتم،
خانه همان خانه و باد که بی‌راه و بستر که تهی!


ها باران،  می‌دانم
حالا می‌دانم همه‌ی ما
جوری غریب ادامه‌ی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریه‌ایم.
گریه در گریه، خنده به شوق،
نوش! نوش ... لاجرعه‌ی لیالی!
در جمع من و این بُغضِ بی‌قرار،
جای تو خالی!


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:57 عصر شنبه 86/12/11

  شنیده ام یک جایی هست

   جایی دور

  که هر وقت از فراموشی خواب ها دلت گرفت

  می توانی تمام ترانه های دختران سرخوش را

   به یاد آوری

  می توانی بی اشاره ی اسمی

   به باران بگویی

  دوستت می دارم

  یک پیاله آب خنک می خواهم

  برای زائران خسته می خواهم

  دیگر بس است غم بی بامداد نان و

  هلاهل دلهره

  دیگر بس است این همه

  بی راه رفتن من و بی چرا آمدن آدمی

  من چمدانم را برداشته

 دارم می روم

 تمام واژه ها را برای باد باقی گذاشته ام

  تمام باران ها را به همان پیاله ی شکسته بخشیده ام

  دارایی بی پایان این همه علاقه نیز

 شنیده ام یک جایی هست

 حدس هوای رفتنش آسان است

                               تو هم بیا


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:11 عصر پنج شنبه 86/11/4

   لعنت بر پدر و مادر اون کسایی که این فیلم ها رو  برای سودای سیمرغ انتخاب

   کردند.

 خدا خواب راحت به چشمشون نیاره تو این مملکت دلمون به این خوش بود که این

  هم به باد رفت.

  درست صبح امروز بود که فهمیدم دایره زنگی رو هم به بخش سودای سیمرغ

  نفرستادن.

  به خداا تا عمر دارم لعنتشون میکنم. حالا دیگه باران تو این جشنواره یا بهتر بگم

  غمواره حضور نداره.

  خسته ام خسته عزیزانم

 

 

  شما دعا کنید آروم تر شه این حالم وگر نه میرم اونا رو میکشم . اون وقت... هم

  منو میکشه

 

  حالا فقط دعا میکنم اون سالن رو سر آونها یی که خودتون میدونید خراب شه

 ای تف به این زندگی . به جون اون خاتمی که میخوام دنیاش نبا شه این اولین

  باریه که دارم یک عده رو نفرین میکنم (همیشه تک تک نفرین میکردم)

   خدا حافظ من برم خانه سینما و مراکز مربوط به این قضیه رو به آتیش بکشم

  بعر .... ها هم منو به آتیش بکشن

 بای بای (برام 2آ کنید)


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:29 عصر پنج شنبه 86/11/4

   بازدید کنندگان عزیز

   راستش من فقط نظرات خودم رو در مورد باران مینویسم ها ها ها ها

   خبرهای بارانی رو هم تو وبلاگ های دیگه دوستان گلم نوشتن

    راستی به اون 2تا کارکتر سمیره رو هم اضافه کنید

 

 

 

                       ( فراموش نکنید تلخ ترین خاطره ی فرهاد شیرین است)

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
8
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
25781

:: درباره من ::

نوشته بر باد


:: لینک به وبلاگ ::

نوشته بر باد

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

دل نوشته های شبانه
بهار 1387

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بنیاد باران(خاتمی بزرگ)

:: خبرنامه وبلاگ ::