سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته بر باد


ساعت 1:51 عصر دوشنبه 87/1/19

دست تو
 چه قدر تاخیر دارد
وقتی که چای گرم می شود
 و تو
 چای سرد را تعارف می کنی
دو سه ماه دیگر این اطلسی
 که تو کاشته ای
 گل می دهد
من به ساعت نگاه می کنم
تو می میری
شمع روشن را به اتاق آوردند
 اطلسی گل داده است
قطار در سپیده دم
کنار اطلسی منتظر تو
 در باد ایستاده است
 گل اطلسی بر سینه تو بود
 وقتی تو را
 برای دفن می بردند
هنگام که تو مرده بودی
 آدم به گل خفته بود
هنگام که تو مرده بودی
یاران به عشق و عطر
مانده بودند
همه ی ما را دعوت کردند
تا در آن عکس یادگاری باشیم
 عکاس سراغ تو را گرفت
من بودم
 تو نبودی
تو مرده بودی
عکاس از همه ی ما بدون تو
عکس یادگاری گرفت
عکس را چاپ کردند
آوردند
 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
و دو دست
 از جوانی تو 
 دیده می شد
 ما همه در عکس سیاه بودیم


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:27 عصر دوشنبه 87/1/19


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:26 عصر یکشنبه 87/1/18

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:39 عصر شنبه 87/1/17

  حقیقت دارد
  تو را دوست دارم
  در این باران
  می خواستم تو
  در انتهای خیابان نشسته
 باشی
  من عبور کنم
  سلام کنم
  لبخند تو را در باران
  می خواستم
  می خواهم
  تمام لغاتی را که می دانم برای تو
  به دریا بریزم
 دوباره متولد شوم
  دنیا را ببینم
  رنگ کاج را ندانم
 نامم را فراموش کنم
  دوباره در اینه نگاه کنم
 ندانم پیراهن دارم
 کلمات دیروز را
   امروز نگویم
 خانه را برای تو آماده کنم
 برای تو یک چمدان بخرم
  تو معنی سفر را از من بپرسی
 لغات تازه را از دریا صید کنم
 لغات را شستشو دهم
  آنقدر بمیرم
  تا زنده شوم


 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:44 عصر سه شنبه 87/1/6

هی ساده ...ساده

حالا وقت آن رسیده که مرا تا رویای خیس

تا خواب پروانه تا تبسم تنهایی

همراهی کنی

آخر من هیچ امیدی برای رسیدن به

آنسوی پل ندارم

تنها برتری من تنهایی است

اما تو هی پرنده هرگز مرا به نا امیدی

آب و آینه مسپار

حالا ای همسفر همیشه ی عشق"

مرا با این دل و این نامردمان تنها بگذار و برو

مگرمن همان تنهای ایام ستاره و رهگذر باران نیستم

پس با این همه چرا کسی از من خسته

خبر از باغات آینه نمی گیرد

به خدا من کاری نکردم

که اینان مرا با نفرین بدرقه میکنند

آخر من باکسی کاری ندارم

اگر دل بستن به باران در کیش شما حرام است

پس من گناهی نکردم

حالا ای همسفر "

مرا با همین پیاله ی شکسته تنها بگذار و برو

<روزی از روزها باز خواهم گشت>


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 3:41 عصر سه شنبه 86/12/28

  ما باید روی تمام دیوارها 
  کلماتی روشن تر از نشانی نور بنویسیم
  مادران ما می گفتند
 نمی شود از نور
 سمت خاموشی خواب رفت و نترسید
  اما از تاریکی که به در ایی
  تمام دریا ها از دور پیداست
 برای همین برخاستن است
 که گاهی باید زمین بخوریم
 بله
  این یک شعر کاملا سیاسی است
  شما حق ندارید کلمه ی پوزخند و قیچی را به یاد آورید
  شوخی می کنم آقا
 کوچه پر از گلدان های شکسته
 به زودی ماشین رفتگران شهرداری سرخواهند رسید
 همه چیز درست خواهد شد
  آرامش نهایی نی زار
 خبر از تاریکی بادهای بی دلیل نمی دهد
 نگران ردپای کلمات ما
  بر این کوچه ی بی نام و بی انتها نباش
 این ها همه حرف است
 که هی حرف توی حرف می اید

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 5:15 عصر شنبه 86/12/25

 باور کنید به این خار خاموش حتی نازکتر از گل نگفته‌ام.


 پنداری به خاطرِ خوابِ این آبگینه‌ی انتظار
 باید تمام عمر بر پنجه‌ی پا
 از حول پچپچه‌ی پشیمانِ چشمها و گریه‌ها بگذرم
 با این همه اما می‌روم در یک پیاله‌ی آب می‌نگرم:
 زلال همچون تبسم طفلی که از خوابِ خدا و
 آرامشِ رویا باز می‌آید.


 آه رخساره‌ی لرزان میانسالی!
 تبسم بی‌وقفه‌ی آن سالها را چگونه از یاد بُرده‌ای!؟
 باور کنید به این خارخسته که در خواب دیده‌ام حتی
 نازکتر از گل نگفته‌ام هنوز
 می‌خواهم این گونه در یقین خویش از بد گمانیِ روزگار بگذرم
 بگذار در نخوتِ خزانیِ این سال و ماه
 تنها دمی سخن از سبزینگی سردهم ای باد،
 از باغچه‌های خاکستر خاطره‌ئی اگر باقی است
 تنها دو دستِ زنانه‌ی پریچه‌ای مغموم است
 که بر شانه‌های خمیده‌ی من
 خوابِ فروغ و فردائی نیامده می‌بیند.

 

 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
25783

:: درباره من ::

نوشته بر باد


:: لینک به وبلاگ ::

نوشته بر باد

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

دل نوشته های شبانه
بهار 1387

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بنیاد باران(خاتمی بزرگ)

:: خبرنامه وبلاگ ::